کد مطلب:151487 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219

خطبه ی امام در منی
این ستم پیشه ی بی پروا، با ما و شیعیان ما، آن كرده است كه دیده و دانسته و بر آن گواه بوده اید.

اینك من می خواهم چیزی از شما بپرسم؛ اگر راست گفتم، مرا راستگو دارید، و اگر دروغ گفتم، دروغزن شمارید.

سخنم را بشنوید و گفتارم را به كتابت آرید، آنگاه به شهرها و قبیله هاتان بازگردید، و مردمانی را كه از ایشان درامانید و به ایشان اعتماد دارید، به آنچه از حق ما می دانید، فراخوانید.

چه، من بیمناكم كه این امر از میان برود و حق رانده و مغلوب گردد «و الله متم نوره و لو كره الكافرون» [1] .

شما را به خدا آیا می دانید كه علی بن ابی طالب برادر رسول خدا - صلی الله علیه و آله و


سلم - بود؛ هنگامی كه آن حضرت میان اصحابش برادری قرار می داد، میان علی و خودش برادری قرار داد و فرمود: «تو برادر منی و من برادر توام در دنیا و آخرت»؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: شما را به خدا آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - جایگاه مسجد و خانه هایش را خریداری كرد، آنگاه بنا نمود و در آن ده خانه ساخت، نه خانه از برای خود و دهمین را در میانه ی خانه ها از برای پدرم قرار داد؛ سپس، جز در خانه ی او، هر دری را كه به مسجد باز می شد، مسدود نمود. در این باب سخنها گفتند ولی وی فرمود: «من نبودم كه در خانه هاتان را بستم و در خانه ی او را گشوده داشتم، بلكه خدا مرا به بستن در خانه هاتان و گشودن در خانه ی او فرمان داد». سپس جز او، دیگر مردمان را، از این كه در مسجد بخوابند نهی فرمود. او در مسجد جنب می شد [2] و خانه اش در خانه ی رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - بود و در همان مسجد برای رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - و برای او، فرزندانی زاده شد؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: آیا می دانید كه عمربن خطاب حریص بود كه بگذارند روزنه ای به اندازه ی چشمش از خانه ی خود به مسجد داشته باشد ولی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نپذیرفت و خطبه ای خواند و فرمود: «خداوند به من فرمان داده است مسجد «طاهر»ی بسازم كه جز من و جز برادرم و فرزندانش كسی در آن سكونت نكند»؟

گفتند:

آری چنین است.

فرمود: شما را به خدا، آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در روز عید غدیر خم او را منصوب كرد و ولایت او را اعلام نمود و فرمود: «آنكس كه حاضر است به آنكس كه غائب است برساند»؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: شما را به خدا، آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در غزوه ی تبوك به او فرمود: «تو نسبت به من به منزله ی هارون نسبت به موسی هستی، و تو پس از من ولی هر


مومنی»؟.

گفتند: آری چنین است.

فرمود: شما را به خدا، آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - هنگامی كه مسیحیان اهل نجران را به مباهله فراخواند، جز او و همسر و دو پسر او را با خود نبرد؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: شما را به خدا، آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - روز خیبر پرچم را به او سپرد و فرمود: «آن را به دست مردی می سپارم كه خدا و رسولش او را دوست می دارند و او خدا و رسولش را دوست می دارد، پرستیزی بی گریز؛ خداوند خیبر را به دست او می گشاید»؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: آیا می دانید كه رسول خدا او را با «برائت» [3] فرستاد و فرمود: «جز من یا مردی از من، كسی ابلاغ نمی كند»؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: آیا می دانید كه هیچ دشواری برای رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - پیش نیامد مگر آنكه او را بجهت اعتمادی كه به وی داشت پیش فرستاد، و هیچگاه او را به نامش


فرانخواند [4] بلكه می فرمود: «ای برادرم» و «برادرم را برایم فراخوانید»؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - میان او و جعفر و زید داوری نمود و فرمود: «ای علی! تو از من هستی و من از تو هستم، و تو پس از من ولی هر مومنی؟»

گفتند: آری چنین است.

فرمود: آیا می دانید كه او هر روز با رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - خلوتی داشت و هر شب به حضور آن بزرگوار می رسید؛ آنگاه كه می پرسید، پاسخش می فرمود، و آنگاه كه خاموش می ماند، آن حضرت خود سخن را آغاز می نمود؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم -، هنگامی كه به فاطمه - علیهاالسلام - فرمود: «تو را به بهترین شخص از خاندانم تزویج نمودم كه به مسلمانی از همه شان پیش است، و به بردباری مهترشان است، و به دانش از همه شان بیش است»، او را بر جعفر و حمزه برتری داد؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: «من، سرور فرزندان آدم هستم، و برادرم، علی، سرور عرب است، و فاطمه، سرور زنان بهشتی، و دو پسرم، حسن و حسین، سروران جوانان بهشتی»؟

گفتند: آری چنین است.

فرمود: آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - او را به غسل دادن خود فرمان داد و باخبرش ساخت كه جبرئیل در آن كار یاری اش می كند؟

گفتند: آری چنین است.


فرمود: آیا می دانید كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در واپسین خطبه ای كه خواند، فرمود: «من دو چیز گرانبها در میان شما وانهادم: كتاب خدا و اهل بیتم، پس به این دو چنگ درزنید تا هرگز گمراه نشوید»؟

گفتند: آری چنین است.

سپس امام حسین - علیه السلام - ایشان را سوگند داد كه شنیده اند كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - می فرمود: «هر آن كه بپندارد مرا دوست می دارد، و علی را دشمن بدارد، دروغ گفته است. در حالی كه علی را دشمن می دارد، هیچ مرا دوست نمی دارد»؛ كسی به آن حضرت گفت: ای رسول خدا! این چگونه است؟ فرمود: زیرا كه او از منست و من از اویم، هركه او را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هركه مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است، و هركه او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته، و هر كه مرا دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است»؟

گفتند: آری چنین است، شنیده ایم...

امام - علیه السلام - فرمود:

ای مردم! از پندی كه خداوند، در قالب نكوهش عالمان یهود، به اولیایش داده است عبرت گیرید آنجا كه می فرماید: «لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم» [5] (یعنی: چرا عالمان ربانی و احبار آنان را از سخنان ناشایسته شان نهی نمی كنند؟)، و فرموده: «لعن الذین كفروا من بنی اسرائیل» (یعنی: كسانی از بنی اسرائیل كه كفر ورزیدند لعنت شدند) تا آنجا كه فرماید: «لبئس ما كانوا یفعلون» (یعنی: بس بد است آنچه می كردند) [6] .

خداوند از آن رو این نكوهش را در حق ایشان روان می دارد كه از ستمكارانی كه میان ایشان بودند زشتكاری و تباهی می دیدند ولی به آرزوی برخورداری از ایشان می یافتند و از بیم پرهیختنی ها، این ستمكاران را نهی نمی كردند، و خداوند می فرماید: «فلا تخشوا الناس واخشون» [7] (یعنی: از مردمان مترسید و از من بترسید) و فرموده است: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر» [8] (یعنی: مردان مؤمن و زنان مومن، برخی شان یاور برخی دیگرند، امر به معروف می كنند و نهی از منكر می نمایند).


خداوند سخن را از امر به معروف و نهی از منكر، به عنوان یك فریضه ی الهی آغاز كرده، زیرا كه می داند هرگاه امر به معروف و نهی از منكر گزارده آید و برپا گردد، همه ی فرائض، از آسان و دشوار، برپا می شود؛ چرا كه امر به معروف و نهی از منكر، دعوت به سوی اسلام است، به همراه رد مظالم و مخالفت با ظالم و بخش كردن فی ء [9] و غنائم، و ستاندن مالیاتهای اسلامی از محل خود و صرف آن در مورد مخصوص آن.

حال، شما - ای جماعت حاضر! -، جماعتی هستید مشهور به دانش، مذكور به خیر، معروف به نیكخواهی، و بخاطر خداوند در دل مردمان مهابتی دارید؛ مردم بلندپایه از شما اندیشناك اند و ناتوانان گرامیتان می دارند، و آنانكه نه بر ایشان برتری دارید و نه زبرست ایشانید، شما را بر خویش مقدم می سازند. وقتی حوائج خواهندگان دریغ گردد، شما میانجی می شوید، و به هیبت پادشاهان و شكوه فرادستان راه می سپرید.

آیا اینها همه نه از بهر آنست كه امید می رود شما به برقرار ساختن حقوق الهی دست یازید؟ هرچند كه در باب بیشترینه ی حقوق الهی كوتاهی می كنید؛ به حق ائمه بی اعتنائی كردید؛ حق ناتوانان را تباه ساخته اید؛ ولی آنچه را حق خود می پنداشتید طلبكار شدید. نه مالی هزینه كردید، نه جانی را برای آفریدگار آن به مخاطره افكندید، و نه بخاطر خداوند با گروهی از در دشمنی درآمدید.

شما از خداوند طمع بهشت او، همجواری رسولانش و امان از عذابش را دارید!

ای طمع جویان از خداوند! می ترسم عقوبتی از عقوبتهای الهی بر شما فرود آید؛ چه شما بخاطر كرامت خداوند پایگاهی یافته اید كه مایه ی برتری تان گردیده، و در حالی كه بندگان خدا شما را گرامی می دارند، شما مردان خدا [10] را گرامی نمی دارید.

گاه می بینید كه عهدهای الهی نقض گردیده و هراسناك نمی شوید، ولی برای برخی پیمانهای پدرانتان می هراسید! حال آنكه پیمان رسول خدا شكسته شده و نابینایان و گنگان و


زمینگیران در شهرها رها شده اند! نه دل می سوزانید، نه درخور پایگاهتان رفتار می كنید، و نه آنكه را چنین كند یاری می رسانید، بلكه به چرب زبانی و سازشكاری نزد ستمكاران خود را آسوده می دارید.

اینها همه چیزهائی است كه خداوند شما را به بازداشتن و بازایستادن از آن فرمان داده است و شما از آن غافل اید.

مصیبت شما از مصائب همه ی مردمان عظیم تر است، زیرا پایگاه عالمان [11] را از دست دادید - اگر درمی یافتید! -؛ چه، مجاری امور و احكام بر دست خداشناسانی است كه بر حلال و حرام الهی امین اند. اینك آن پایگاه را از شما ستانده اند، و تنها از آن روی از شما ستاندند كه از پیرامون حق پراكنده شدید، و با وجود دلیل روشن، در سنت اختلاف نمودید.

اگر برای خدا، بر آزارها می شكیبیدید و رنجها را بر خویش هموار می ساختید، امور الهی بر شما وارد می شد، از سوی شما روانه می گردید و به سوی شما باز می گشت؛ لیك شما ستمكاران را در پایگاه خویش نشاندید و امور الهی را به دست ایشان دادید تا به شبهات عمل كنند و در شهوات پیش روند.

گریز شما از مرگ و دلبستگیتان به این زندگانی كه از شما مفارقت می نماید، ایشان را بر آن پایگاه چیره ساخت. ناتوانان را به چنگ ایشان سپاردید تا برخی برده و مقهور ایشان گردند و برخی دیگر، از گذران خود ناتوان، زیردست ایشان شوند.

به پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار، حكومت را بازیچه ی دست خود سازند و با هوسرانی جامه ی رسوائی بر تن پوشند. در هر شهری خطیبی زبان آور از ایشان بر سر منبر است؛ این سرزمین در دست آنهاست و دستشان در آن گشاده است. مردمان غلامان و كنیزان ایشانند و خود را پاس داشتن نتوانند؛ چه، اینان، برخی خیره كشانی گردنكش اند و برخی آنان كه بر ناتوانان سخت حمله می آورند و فرمانروایانی كه خدای آفریننده و میراننده را نمی شناسند.

شگفتا! و چرا در شگفت نشوم؟ كه این سرزمین در دست خیانت پیشه ای سنگدل و


مالیات ستانی بدكار و كارگزاری است كه بر مؤمنان گمارده شده و با ایشان نامهربان است؛ پس خداوند درباره ی آنچه در آن نزاع داریم حكم خواهد فرمود و در باب مایه ی ستیز ما به حكم خویش داوری خواهد نمود.

خدایا! تو می دانی كه آنچه از ما سر زده است از روی رقابت بر سر قدرت یا طلب افزونی حطام دنیوی نبوده، بلكه خواستیم معالم دین تو را نشان بدهیم، و در بلادت اصلاح را برقرار كنیم؛ بندگان ستمدیده ات بیاسایند و كسان راه ادای فرائض و سنن و احكامت بپیمایند.

حال، شما، اگر ما را یاری نكنید و داد ما ندهید، ستمگران بر شما دست یابند و در فرومیراندن فروغ پیامبرتان بكوشند.

خدا ما را بس است؛ بر او توكل كنیم، به سوی او بازگردیم، و بازگشت همه به سوی اوست.

این موضعگیری، سخت ترین معارضه ی علنی امام حسین - علیه السلام - در رویاروئی با معاویه و اقدامات خطرناكش در طول دوران حكمرانی، از سال 40 هجری كه بر تخت حكومت تكیه زد، تا آن زمان، به شمار می آید. معاویه از آغاز حكمرانی، با تدبیر و زیركی تمام، برای تاسیس دولت خویش كه از سنن هدایت و صلاح و تقوا رویگردان بود، تلاش می كرد. او می كوشید از طریق ستم و عصبیت و جسم انگاری خداوند، و قائل شدن به جبر و ارجاء [12] و مانند آن كه باعث تحمیق مردم و خاموشی اخگر جنبش انقلابی اسلام و توحیدی و اصلاحی می گردید، مردم را از اسلام بازگرداند و به احیای جاهلیت اولی دست یازد.

حركت امام حسین - علیه السلام -، با این شیوه ی استوار و شكن ناپذیر، و در این زمان و مكان خاص كه با دقت انتخاب شده بود، نخستین اعتراض و مخالفت


علنی با همه ی این اقدامات بود.

اگرچه امام حسین - علیه السلام - در دوران امامت خویش در قضایای خردتر و در برخوردهای خاص، به شیوه ای ویژه در برابر معاویه ایستادگی كرده بود، دولتیان، این اقدام عظیم او را یك انقلاب علنی و جنبش سیاسی خطرآفرین بر ضد دولت قلمداد كردند كه همه ی تلاشها و آرزوها و فزون خواهی های ایشان را كه طی بیست سال از حكومت فاسد خویش برای رسیدن بدان كوشیده بودند، بر باد می داد.


[1] س 61 ي 8؛ يعني: و خداوند نور خود را بتمامت رساند، هرچند كافران ناخوش دارند..

[2] مراد از اين تصريحات آن است كه زندگي عادي در مسجد براي آن حضرت مجاز بود و اموري كه ديگران را بدان رخصت نبود از جانب خداوند براي آن حضرت روا داشته شده بود.

[3] چون سورت برائت منزل شد، رسول - صلي الله عليه و آله - خواست كه ابوبكر را به اصحاب نمايد كه او را عندالله چه درجه است و ديانت او تا كجاست و بعد از وي لايق امامت نيست. سورت برائت به وي داد و گفت: بر و بر اهل مكه خوان و عهد ايشان تازه كن. ابوبكر سورت بستد و برفت. جبرئيل آمد و گفت: اي محمد! خداي - تعالي - مي فرمايد كه سورت برائت بر اهل مكه تو را مي بايد خواند و عهد ايشان تو را تازه مي بايد كرد، يا كسي كه از نفس تو باشد. رسول اميرالمؤمنين را بفرستاد و گفت: برو و سورت برائت از ابوبكر بستان و او را مخير كن، اگر خواهد با تو بيايد و اگر خواهد بازگردد و نزد من آيد..ابوبكر دو منزل رفته بود اميرالمؤمنين به وي رسيد؛ سورت برائت بستد و او را مخير كرد. او بازگشت. چون به خدمت رسول رسيد گفت: يا رسول الله! در من چه ديدي كه علي را بر من برگزيدي؟ رسول گفت: امر خداي - تعالي - چنين بود كه سورت برائت بر اهل مكه من خوانم يا كسي كه از نفس من باشد، و علي نفس من بود.» (دقائق التاويل و حقائق التنزيل، ابوالمكارم حسني، پژوهش جويا جهانبخش، ص 128؛ با تصرف بسيار اندك كه بيشتر رسم الخطي است؛ از براي مآخذ متعدد سني كه اين واقعه را نقل كرده و گزارش نموده اند، نگر: همان، ص 594).

[4] نظر نويسنده ي محترم كتاب، علامه سيد محمدرضا حسيني جلالي - ادام الله اجلاله -، آن است كه اين حديث با احاديث نبوي متعددي كه با «ياعلي» آغاز مي شود، منافاتي ندارد؛ چه، در اين حديث گفته نشده رسول خدا - صلي الله عليه و آله - هيچگاه اميرمؤمنان - عليه السلام - را به نام نخواند، بلكه گفته شده آن بزرگوار را به نام فرانخواند و براي كاري دعوت نكرد.

[5] س 5 ي 63.

[6] س 5 ي 78 و 79.

[7] س 5 ي 44.

[8] س 9 ي 71.

[9] «في ء» به آن اموالي گفته مي شود كه مسلمانان را بي جنگ و جهاد از كافران به دست آيد. نگر: غريب الحديث في بحارالانوار، الحسيني البيرجندي، ط 212 / 3، 1.

[10] اين تعبير را در ترجمه ي «من يعرف بالله» آوردم. ترجمه ي تحت اللفظي آن مي شود: «كسي (كساني) كه به خدا شناخته مي شود (مي شوند)».

[11] گفته شده كه مراد از «عالمان» (/ العلماء)، در اينجا، معصومان - عليهم السلام - اند، چنان كه در حديث شريف آمده: «نحن العلماء» (يعني: عالمان مائيم). نگر: تحف العقول، ط. غفاري، ص 238، هامش.

[12] مراد از «ارجاء (به تاخيرانداختن)»، اين عقيده است كه ميان ارتكاب گناه (ولو: كبائر) و مؤمن قلمداد شدن شخص منافاتي نيست. در روزگار حاكمان ظاهر الفسقي چون معاويه و يزيد، «ارجاء» دستاويزي براي حفظ «وضع موجود» جامعه بود. به موجب اين عقيده حتي دست يازيدن حاكم به انواع معاصي كبيره و ستم و جنايت باعث نمي شود او را مؤمن ندانيم و از طاعتش سر بكشيم؛ بايد مواجهه با او را به تاخير انداخت و كارش را به خدا واگذار كرد و او را مؤمن شمرد!

پيروان عقيده به «ارجاء» را، «مرجئه» مي خواندند.